|
با چشم دل هر لحظه، تماشا کنم ترا
با چشم دل هر لحظه، تماشا کنم ترا
در کوی عشق، قبله زیبا کنم ترا
در کوی عشق، قبله زیبا کنم ترا
مجنون رخت گردم و لیلا کنم ترا
«کی رفته ای ز دل که تمنا کنم ترا
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم ترا»
خورشید نخوانم که تویی ماورای نور
در جلوه ای هر آینه و می شوی ظهور
ای چشم و جان و دل که تویی مایه سرور
«غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته ای که هویدا کنم ترا»
چشمان دلربای تو جان می برد ز تن
در عشق و غمزه گری ماهری به فن
با غمزه گر آتش به دل ما زنی، بزن
«با صدا هزار جلوه برون آمدی که من
با صدا هزار دیده تماشا کنم ترا»
ای کاش کوی دلشدگان می زدی سری
تا می گشودی از سر رحمت به ما دری
ای آنکه از لطافت گل، لطیف تری
«مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبله گاه مونس و ترساکنم ترا»
هر شب به یاد روی تو من اقتدا کنم
برگرد روی ماه تو پروانه ای منم
رخصت اگر به حریم تو یابم ای صنم!
«خواهم شبی نقاب ز رویت برافکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم ترا»
یک ره اگر به سوی من آیی نگار من!
یک دم اگر تو نشینی کنار من
از چهره براندازی از نقاب یار من!
«زیبا شود به کارگه عشق کار من
هر گه نظر به صورت زیبا کنم ترا»
خورشید را اگر ز کرامت به من دهند
مهتاب را اگر ز سخاوت به من دهند
فردوس را «رضا» به تمامت به من دهند
«طوبی و سدره اگر به قیامت به من دهند
یکجا فدای قامت رعنا کنم ترا»
|
عضو شوید
عضویت سریع
آمار مطالب
آمار بازدید
