تو این جا با من اما
نوشته شده توسط : منتظر

تو این جا با من اما
نیستان تا نیستان آتشی در ناله ها پیداست
عطش می بارد از چشمم، نگاهم خیره بر صحراست
من و این سوز تنهایی، من و درد شکیبایی
تو این جا با منی اما نگاهم سخت نابیناست
تو را می جویم از هرجا، تو را می بویم از هر باغ
دلم در آتش سوزان، نگاهم سیل خون پالاست
جدا افتاده ام از تو نمی یابم نشان، اما
دلم پیوسته می گوید که آن آیینه در این جاست
دلم سرگشته می گردد، زمین بر خویش می لرزد
صدا در کوه می پیچد، زتوفانی که ناپیداست
کسی آن سوی این آبی، مهیا کرده اسبش را
که می بینم ردایش را، زپشت ابرها پیداست
کسی می آید از آن دورها، عین یقین است این
زمین را وارث آخر، زمان را حجت تنهاست
کسی از مشرق شیعه، به برق تیغ او آتش
به دوشش رایت توفان، به مشتش خشم دریاهاست...
و من هر شام تیغم را، جلا با اشک و خون دادم
که همراهی کنم شاید سواری را که با فرداست





:: موضوعات مرتبط: انتظار فرج , منتظران , ,
:: بازدید از این مطلب : 107
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست