غربت قدیمی
نوشته شده توسط : منتظر

غربت قدیمی

کم کم به چشم های تو ایمان می آورم
در پیش پای آمدنت جان می آورم
در غربت قدیمی این وسعت عبوس
ایمان به بی پناهی انسان می آورم
گفتی که قلب های پریشان بیاورید
باشد، قبول است! پریشان می آورم
ای سفره های خالی غربت، برایتان
از دور دست دهکده مهمان می آورم
لبخند و شادمانی و احساس و عشق را
با دست های گرم پر از نان می آورم
از کوچه باغ خاطره، از کوچه های یاد
یک دسته گل به یاد شهیدان می آورم مهربان من
از نام تو شکوفه زده بر زبان من
گل می دمد زگفتن تو از دهان من
پیداست در تکلم نام قشنگ توست
وقتی که غنچه می شود ای گل لبان من
چون سایه ای نگاه تو همواره با من است
دست نگاه روشن تو، سایبان من
هر صبح و شب به عشق تو اقرار می کنم
در روشنای معبد چشمانت، آن من!
من از عنایت تو به جایی رسیده ام
آری! سرودن از تو شده نام و نان من
من تشنه ام پر از عطش کوزه سفال
کی می دهی بلور دلت را نشان من؟
از لطف و بی دریغی تو کم نمی شود
گاهی مرا نگاه کن ای مهربان من





:: موضوعات مرتبط: انتظار فرج , منتظران , ,
:: برچسب‌ها: ظهور , منتظر , ذوالفقار , كعبه , امام زمان , مهدي موعود , آخر الزمان , مهدويت , بهار , جمعه , شب انتظار , عشق , پريشان , غربت ,
:: بازدید از این مطلب : 107
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست