غروب جمعه
نوشته شده توسط : منتظر

غروب جمعه

غروب جمعه که می­یاد دلم می­خواد پر بزنم

برم تو اوج اسمون­ها به کهکشون سر بزنم

شنیدم اگه بیای سختی ­هامون تموم می­شه

مشکل درد آدما چشم بزنی تموم می­شه

بیا تا مهربونیا رنگ صداقت بگیره

نزار غروب جمعه­ها تو رو از ما بگیره

بیا دستامو بگیر نزار که من رها بشم

نزار تو این شهر غریب همرنگ ادما بشم

تو این غروب بی صدا خیلی­ها دردشون تویی

ماه و ستارها شون توی خیلی ­ها عشقشون توی

چه جمعه­ها که گذشت اما تو باز نیومدی

این جمعه­ هم گذشت و رفت اما ندیدم نشونی





:: بازدید از این مطلب : 134
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست