بهار امید
نوشته شده توسط : منتظر
بهار امید

این غروب جمعه

به دلم می گویم

که تو پا در راهی

از فراز ابرها

یک بغل آزادی

با خودت می آری

پای در زنجیر است

دست در سلسله ها

تو تماشایم کن

تو تماشایم کن...

گردش نجم و قمر

رویش پیچک سبز

حجم یک ابر سپید

نرگس چشمانت

تو صمیمیت رود

من سلامی بی روح

تو بهار لبخند

من گیاه لبخند

من گیاه اندوه

تو سوار سبزی

من چو آبی جاری

می روم می ریزم تا سرا چشمه عشق

بی تو من پاییزم

خسته و زرد و زار

و تو اما سرخی

همچو گل های بهار

پسر یازده ماه

وارث یک خورشید

نگهی به من کن کهکشان امید






:: موضوعات مرتبط: انتظار فرج , منتظران , ,
:: بازدید از این مطلب : 87
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست